سفارش تبلیغ
صبا ویژن


آرام.. بی صدا.. قلبم ارور میدهد..

دیدمش!!!

چیشد؟؟

هیچی نشد .. اومد ، نشست، حرف زد، بعدشم همه رفتیم بیرون.

من دوباره برگشتم داخل ساختمون ولی اون عجله داشت. نمیدونم چرا؟؟؟

رفت....

من خودمو الاف کردم بعدشم رفتم....

الان؟؟؟

هیچی نشستم دارم آهنگیو که دوس دارم گوش میکنم.....

.....

گفتم:

احساس میکنم وجودم اونجا اضافست....


نوشته شده در پنج شنبه 91/8/25ساعت 3:32 عصر توسط زمین تنها نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:



مهریه